چه کنیم که مشکلاتی را که دیگران برای ما بوجود آورده اند را با مشورت حل کنیم ولی غیبت هم نشود؟
پرسش:
چه کنیم که مشکلاتی را که دیگران برای ما بوجود آورده اند را با مشورت حل کنیم ولی غیبت هم نشود؟
پاسخ:
شکی نیست که غیبت یکی از بزرگترین و مهلک ترین گناهان است و روایات بی
شماری در باب مذمت و نهی از این کار وارد شده است که برای نمونه و یادآوری به دو
روایت اشاره می نماییم:
رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: «در
شب معراج به قومی گذشتم که صورتهای خود را با چنگال خویش خراش می دادند. از جبرئیل
پرسیدم اینها چه کسانی هستند؟ گفت: «اینها کسانی هستند که غیبت مردم را می کردند و
در اعراض (آبرو) آنها می افتادند (1)».
«از جانب خداوند متعال به موسی بن عمران
وحی شد که هر غیبت کننده ای که با توبه از دنیا برود، آخرین نفری است که داخل بهشت
خواهد شد و هر غیبت کننده ای که بدون توبه از دنیا برود اولین کسی است که داخل جهنم
خواهد شد(2)».
حساسیت موضوع، انسان را بر آن وا می دارد
که دقت کافی داشته باشد تا در دام شیطان نیفتد. زیرا شیطان برای هر شخص راهی مخصوص
به او را در پیش می نهد . برای افراد با تقوی و خداترس نیز ترفندهایی به کار می
بندد تا آنها را نیز در دانم خویش گرفتار وگمراه کند. لذا به غیبت رنگ و رویی مذهبی
و مصلحت اندیشانه و خیرخواهانه می دهد، و انسان بی چاره از باطن آن غفلت می کند. به
عنوان مثال وقتی شخصی را می بیند می گوید الحمدلله که خدا ما را به حب ریاست، حب
مال دنیا و هم نشینی با فاسقان مبتلا نکرد یا می گوید نعوذ بالله از بی شرمی، بی
حیایی یا ظلم به مردم، خدا ما را از این صفات مذموم محافظت فرماید و غرض او از گفتن
اینها کنایه به آن شخص باشد. یا این که وقتی می خواهد غیبت کسی را بکند از راه ریا
ابتدا مدح آن شخص و مذمت خود را مطرح می کند و می گوید فلان شخص چه فرد خوبی بود
اما روزگار او را نیز مثل ما کرد و از دست شیطان خلاصی نیافت. بعضی دیگر از راه
نفاق، غم و اندوه خود را به حال آن شخص اظهار می کنند و میگویند: آه چقدر غصه خوردم
و دلم سوخت به خاطر فلان شخص که بی آبرو شد. یا فلان عمل از او سر زد، خدا امر او
را اصلاح کند. یا اینکه می گوید دارم مشورت می کنم و مشورت یکی از مواردی است که
غیبت در آن جایز شمرده شده است.
مطالبی که در بالا ذکر شد برای این است که
حساسیت موضوع کاملاً درک شود و دقت بیشتری شود تا فریب نخوریم. زیرا درست است که
مثلاً غیبت در امر مشورت جایز شمرده شده است ولی شروطی هم دارد که باید به آنها
توجه کرد. چنانکه شهید دستغیب می فرماید: «باید دانست که احتیاط در مسأله، رعایت
کردن دو چیز است: یکی آنکه در صورتی عیب شخص را بگوید که ضرر و مفسده نگفتن بیشتر
باشد، بنابراین اگر به عکس شد یعنی ضرری که از ریخته شدن آبرو و رسوا شدن آن شخص به
او می رسد بیشتر از ضرری است که به شخص مشورت کننده در کار یا معامله اش می رسد،
بایداز گفتن آن عیب طرف خودداری کرد. دیگر آنکه ذکر عیب آن شخص در صورتی جایز است
که از ذکر آن برای جلوگیری از مفسده ارتباط و معامله با او ناچار باشد. پس اگر بدون
ذکر عیب کفایت می کند مثلاً همین قدر که بگوید صلاحت را در این کار و یا معامله نمی
دانم و او هم می پذیرد باید به همین قدر اکتفا کند»(3).
در نامه خود فرموده بودید اگر انسان
درباره مشکلات خود سخن نگوید گرفتار افسردگی و بی حوصلگی می شود، بر فرض قبول این
مطلب این یک مشکل است ولی اگر مشکلات خود را بیان کند و منجر به غیبت و ریختن آبروی
شخص شود، گرفتار دو مشکل می شود. یکی همان که خود شما فرمودید، یعنی بعد از گفتن،
رنج می برد و شرمنده آن فرد می شود و دیگری آنکه سبب دوری از رحمت خداوند متعال و
نزول عذاب های اخروی می شود. تحمل سختی و ناملایمات این زندگی چند روزی به مراتب
آسانتر از انواع عذابهای دردناک اخروی که یکی از آنها در حدیث معراج در ابتدای این
نوشتار عرض شد می باشد. گذشته از آنکه لذتی که صبر و گذشت دارد قابل چشم پوشی نیست
و خداوند متعال به آن امر فرموده است:
«برآنچه به تو می گویند صبر و تحمل پیش
گیر(4)»، «از مردم نادان هر آزار بینی صبر و تحمل پیش
گیر(5)» و آن را می ستاید: «هر که بر ظلم کسی صبر کند
و ببخشد این مقام حلم و بردباری است که عزم در امور الهی (و تسلط بر نفس و قوت عقل
و اراده) است(6)» و علاوه بر آنکه خداوند با صابران است و آنان
را دوست دارد، پاداش فراوانی برای آنها مهیا نموده است: «خدا در پاداش آن صبر جمیل
و کامل باغ بهشت و لباس حریر بهشتی لطف فرمود(7)». این پاداش زیبا کجا و آن عذابهای دردناک
کجا؟ بنابراین باید احتیاط بیشتری به عمل آوریم.
1. درمرحله اول انسان باید سعی کند خودش با شیوه های مناسب برخورد، با
فرد خطاکار موضوع را مطرح کند و هر دو سعی در برطرف کردن کدورت نمایند.
2. اگر
موضوع، با گفتن حل می شود، آن را بازگو کنیم. والا اگر در گفتن اثری وجود ندارد
بهتر آن است که بیان نکنیم، زیرا یادآوری حادثه تلخ برای روح و روان مضر است و باید
سعی در فراموشی آن کرد نه یاد آوری آن.
3. در صورت مؤثر بودن گفتن به آشنا، از
نام بردن شخص خودداری نماییم.
4. اگر در گفتن نام شخص مصلحتی باشد و شنونده
بتواند آن عیب یا منکر را برطرف کند مانعی ندارد. «اظهار عیوب شرعیه شخص به قصد امر
به معروف و نهی از منکر برای رضای خدا نه به قصد رسوایی او و بر وفق هوا و هوس جایز
است و باید در جایی باشد که فایده در رفع منکر داشته باشد و بر وفق شریعت باشد(8)».
خلاصه آنکه:
اگر بخواهید در مورد کسی صحبت کنید، سعی کنید طرف مقابل فرد را نشناسد، که در اینصورت غیبت محسوب می شود. ولی اگر نشناسد و شما بطور مبهم صحبت کنید هم حرف دل خود را گفته اید و هم اینکه باعث رفتن آبروی فرد مقابل نشده است.
پاورقی:
1. موسوی خمینی، سید روح الله، چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر
آثار امام، 1384، ص 305، حدیث19.
2. نراقی، ملا احمد، معراج السعادة، انتشارات
دهقان، 1374، ص432.
3. دستغیب، گناهان کبیره، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به
جامعة مدرسین حوزه علمیه قم، ص281.
4. طه:130.
5. لقمان:17.
6.
شوری:43.
7. انسان:12.
8. معراج السعادة، ص 437.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1-گناهان کبیره ، شهید دستغیب ، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
2-خلاصه معراج السعاده ، شیخ عباس قمی ، موسسه درراه حق ، قم
3-اخلاق الاهی ، استاد مجتبی تهرانی ، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه معاصر